خب برو…
انتظار مرا وحشتی نیست
شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی
نخواهد بود برو…
برای چه ایستاده ایی؟
به جان سپردن کدامین احساس لبخند
میزنی؟
برو..
تردید نکن
نفس های آخر است
نترس برو…
احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما
بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی
خواهد نشست
برو…
یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت
نخواهد بود پس راحت برو
مسافری در راه انتظارت را میکشد
طفلک چه میداند که روحش سلاخی
خواهد شد
برو… فقط برو…..
نظرات شما عزیزان:
میخواهی بروی؟
بقی روزهای بودنش را
برچسبها:
♕°•ᔕịsịƆᗩ Tᖺᕮᙢᕮᔕ•°♕ |